سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 122152

  بازدید امروز : 16

  بازدید دیروز : 4

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...
مدعی محبت
آرزوی من! این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛ این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛ این سیه جان بی ابرو محتاج مهر توست؛ پس ای مهر عالم! بتاب بر جان خسته ام.. بتاب بر قلب شکسته ام؛ بر دستان بسته ام؛ بر عهد گسسته ام؛ بتاب و ناپاکیم بزدای... (این بهترین توضیحی بود که می تونستم راجع به خودم بگم..)

 

لینک به لوگوی من

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

شعر محرمی سوزناک . شعری زیبا . عاشورا . کربلا . محرم .

 

بایگانی

ادعاهای پیشین
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

از گمانهاى مردم با ایمان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان نهاده است . [نهج البلاغه]

سپاس

نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:7 صبح
نوشته شده در یکشنبه، 23 اردیبهشت، 1386ساعت 0:37 توسط ..:: مدعی محبت ::..


چند شبه که می خوام مطلب بنویسم اما الحمدلله این اشتراک اینترنتمون افتضاحه و به درد اعصاب خرد کردن می خوره.

اول تشکر دو شب پیشم رو از خدا بکنم که این قدر لطف کرد و به واقع همون چیزی شد که از خدا می خواستیم که هیچ چیزی نباشه و حضرت این عزیز رو با سلامت کامل به ما برگردونه به این امید که نوکر خوبی براش بشه. قسمت اوّلش که کاملاً شد، ان شاءالله وقوع کامل قسمت دوّمش رو هم به زودی شاهد باشیم.

امروز هم که دکتر گفته هیچ مشکلی نداره حتّی دارو هم نمی خواد؛ واقعاً خدا را شکر، با ناراحتی، اضطراب و گریه اومدن و به لطف حضرت امروز با خوشحالی و آرامش و خنده رفتن.

 

چه قدر این چند روز بودنشون بهم آرامش و روحیه داد، و رفتنشون هر چند که به خاطر خوشحالیمون از تأیید سلامت کاملش با خئده همراه بود، اما خب باز هم به نوبه ی خودش حسابی دلگیر بود.

ان شاءالله همیشه، هر جا که هستند، موفّق و مورد تأیید حضرت و سالم باشن.

و امّا بعد:

دوباره شنبه شب و توفیق و ...:

مناجات ابتدا که مثل دفعات قبل عالی، شعرها هم که..، چند بیتش رو این جا می زنم خودتون بفهمین که چه جور بوده:

امـشـب به عشـقـت می خونم شـاید دوباره

                                                   نـگـام کـنی نـگـن حـســیـن دوسِـت نداره

دسـتـمـو گــرفــتی با دسـتـای خـالی یـادته

                                                 بخشـیدی منو تو صـحـنت پر و بالی، یادته؟

شیشـه ی بغض دلم کنار شیش گوشه ی تو

                                              می شکست مثل یه کوزه ی سفالی، یادته؟

امّا حــالا.. مـنم و خـاطــره هـای یک سـفـر

                                               ســفــری به اوج یک عـرش خـیـالی، یادته؟

...

 



  • کلمات کلیدی :

  • حال گیری

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:6 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 17 اردیبهشت، 1386ساعت 23:56 توسط ..:: مدعی محبت ::.. 


    دیشب خواب دیدم یکی در شرف مردن هست و داره به من وصیّت هاش رو می کنه...

    امروز هم یه بنده خدایی بهم خبر داد که دیشب خواب من رو دیده که ...

    برای همین امروز شدیداْ حالم گرفته بود و هست. صدقه هم دادم ولی خیلی رفتم توی فکرش. راستی یه بنده خدای جوون از آشناهامون هم توی ccu هست، خیلی واسه اش دعا کنین، یادتون نره.

    حالا من باید چی کار کنم که از این حال در بیام؟!



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:4 صبح
    نوشته شده در یکشنبه، 16 اردیبهشت، 1386ساعت 0:24 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    شب که رفته بودم حسینیّه ی سیّد الشّهدا، طبق معمول تابلوهای اعلانات مملو بود از نوشته ها و تذکّرات جالب، همه زیبا و مفید بود. من یکیش رو که علی رغم تکراری بودن برای خودم خیلی تذکّر به جا و مناسبی بود، می نویسم:

    آیه ی شریفه ی ۲۳ سوره ی مبارکه ی حدید:

    "تا هرگز بر آن چه از دست شما رود، دلتنگ نشوید و به آن چه به شما رسد، دل شاد نگردید..."

    یک کارمند بانک لحظه ای مقدار زیادی پول می گیرد و لحظه ای بسیاری پول می دهد، امّا نه از گرفتن آن خوش حال می شود و نه از دادن آن ناراحت، زیرا او فقط یک امانتدار است.



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:59 صبح
    نوشته شده در جمعه، 14 اردیبهشت، 1386ساعت 4:3 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    شب های جمعه دل ها، چون جمکران غمین است

                                                                                 در انتظار صیحه تا صبح شب نشین است



  • کلمات کلیدی :

  • آرزوی من . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:54 صبح
    نوشته شده در چهارشنبه، 12 اردیبهشت، 1386ساعت 2:19 توسط ..:: مدعی محبت ::..

    آرزوی من!      

    این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛

    این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛

    این سیه جان بی آبرو، مجتاج مهر توست؛

    پس ای مهر عالم!

    بتاب بر جان خسته ام

    بتاب بر قلب شکسته ام،

    بر دستان بسته ام،

    بر عهد گسسته ام؛

    بتاب و نا پاکی ام بزدا!

    (می دونم متن خودم نیست، اما چون خیلی بهش علاقه دارم، این جا زدمش.)



  • کلمات کلیدی :

  • دلم برا حرمت ...

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:49 صبح
    نوشته شده در سه شنبه، 11 اردیبهشت، 1386ساعت 2:41 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    دلـم که به سـیـم آخـر مـی زنـه                                بـــرا حــــرمــت پـــر مـی زنـه

    یه دیـوونه دوباره در مـی زنـه                                سـینه به هـوای تو دلبر می زنه

            بـــرا حــــرمــت پـــر مـی زنـه پــــر مـی زنــه پــــر مـی زنـه

    خودم هوایی شده بودم، برگشت دو عزیزمون از کربلا دیگه صد چندان کرده این دلتنگی رو...

    واســه ام نـگـاهــت نـفــسِ                          نــفـــــس بــدون تــو بــس

    بــذار بـیـــام کـرب و بـلا                            کـه بی تـو دنـیـــا قـفــــس

    دلی که بی خــونه می شـه                           اسـیر صاحبخـونه می شـه

    بـرای شـش گـوشــه ی تـو                          دوبـاره دیــوونـه مـی شــه

    شـش گوشـه ی قـشـنگت تمام آرزوم

    بی تو نفـس کـشـیدن برای من حـروم

    داغ زیارت تو مونده به روی سینه ام

    کاشـکی بیـام دوباره ضـریحـتُ ببـینم



  • کلمات کلیدی :

  • عجب آقایی!

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:45 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 10 اردیبهشت، 1386ساعت 4:24 توسط ..:: مدعی محبت ::..

    الحق که مولا کریم من اولاد الکرامِ. من هنوز برای بازگشتم به سمتش عملاً کاری نکردم اما مولام این قدر کریم و آقاست که خودش با یک قدم من، صدها قدم جلو میاد.

    این روزها یه مشکل عجیب و غریب داشتم تا جایی که احساس می کردم اگه از بین نره، واقعاً به همین زودی احتمالاً روانی می شم. همین یکی دو روز که به سمت مولام برگشتم، چنان ازم رفع هم کرده که واقعاً خودم هم توش موندم. البته این که بار اول نیست، هزاران بار این اتفاق افتاده، اما خب این بار خیلی وقت بود که لطف های مولام رو فراموش کرده بودم. الحمد لله که مولا باز هم دستگیری کرد. هر چند که باز با یه ناملایمی روزگار از او گله مند می شم و یا با از بین رفتن مشکل، فراموشش می کنم.

    باز هم خدا را شکر که هنوز این قدر از درگاهش رانده نشوم که یادش رو به دلم نندازه و هرزگاهی-ولو با دادن یه مشکل- یادش رو به یادم میاره.

    دهنی وا نشود تا تو نخواهی..



  • کلمات کلیدی :

  • یا حضرت معصومه س

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:40 صبح
    نوشته شده در شنبه، 8 اردیبهشت، 1386ساعت 4:0 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    یک شعر زیبای دیگه از سید امیر حسین میرحسینی

    غـــرق در افـکـار بـودم بی قــرار

    موج می زد از دو چشـمـم انتـظـار

    کرد فکری ناگهـان در من خـطـور

    شادی و مستی شد از من دور دور

    واژه هـای شـعــر در ذهـنـم فسـرد

    اشـــتـیـاق زندگی در ســیـنـه مـرد

    با که حـرف خـویـش را نجـوا کنـم

    قـبـــر لــیــلی را کجـــا پـیــدا کـنـم

    کاش از قـلـبـم به قـبـرش راه داشت

    کـاش زهــرا هـم زیارتگــاه داشـت

    زین همه شادی و عشرت ها چه سود

    کـاش قــبــر مـــادرم مـخــفــی نـبـود

    ناگـهــان از ســوی حـق آمــد پـیــام

    می دهـــم بـر دردهــایــت الـتـیـــام

    قبر زهــرا گر چه از دیده گم است

    بارگـاه باشـکــوهـش در قــــم است

    ای که گـفـتی مادرت مظـلـومه است

    حضرت زهرا همان معصومه است

    با خودت هـر گاه تنـهــا می شـوی

    خسـته و دلتـنگ زهـــرا می شوی

    قـم برو که خانه ی عشـق همه است

    صاحب آن خانه بی بی فاطمه است

    چون که تو عرض اردات کرده ای

    قـبــر زهـــرا را زیـارت کـرده ای

    خــاک او مانـنـد خـاک علـقــمه است

    هم حسین و هم رضا هم فاطمه است

    آب ســـقــا خــانـه اش آب بهـــشـــت

    خواهــر مولا رضـا، زهرا سـرشـت

    بارگـاهــش قــبـلـه گـاه عــالـمــیــن

    صبـر زینب دارد و عشـق حسـیـن

    ای که هستی مست و دل چاک بقیع

    کـم ندارد خــاکــش از خـاک بـقــیع

    این مکان موعود هر هم عهدی است

    زائر ثابـت در این جـا مـهـــدی است

    اول می خواستم این رو فردا بزنم اما گفتم امشب بزنم بهتره که ساکنین قم (اصلاً منظورم باغ خاطره ای ها نیست!!) اگه سر بزنن، بخونن و فردا به این نیت و اگر لطف کنن از طرف ما هم به نیابت از حضرت یه زیارت کنن.

    خوش به حالشون واقعاً! جای ما خالی...

     



  • کلمات کلیدی :

  • دل رمیده ی من به سامرا پر می زند

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:38 صبح
    نوشته شده در جمعه، 7 اردیبهشت، 1386ساعت 4:32 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    مولای مهربانم! عیدت مبارک!

    شرمساریم...

    پس از یک سال و اندی هنوز مقبره ی پدر، مادر، جد و عمه ی بزرگوارتان زیر خاک و ... ماییم و شرمساری.

    نمی دانم روز میلاد پدرت کجای آن ویرانه مأوا گرفته ای؟

    کنار ضریح از بین رفته اش، و یا سرداب به خاک نشسته اش؟!

    ***

    می گویند اگر امروز از تو عیدی مان را نگرفته باشیم، وای به حالمان!

    نمی دانم گرفته ام یا نه، اما می دانم که دیگر خسته ام بس که این مدت -به عکس قبل- برای خودم و خواسته هایم دعا کرده ام. چه قدر دنیایی شده ام... زمانی جز دعای فرج بر لبانم جاری نمی شد، حتی دلم هم دعای دیگری نمی خواست. می گفتند مکه: زیرناودان طلا، مدینه: روبروی باب جبراییل و کنار ستون توبه، و کربلا: تحت قبه ی امام حسین علیه السلام دعا مستجاب است، هر چه می خواهی بگیر؛ و من جز فرج خواسته ی دیگری نداشتم تا جایی که بعضی زبان به اعتراض گشودند و گفتند برا ی خودت نیز دعایی کن!

    اما اکنون که زمانه خوب توانسته به بازی ام بگیرد، مدتی ست که دیگر کم ترین دعایم فرج است...

    وای بر من! چه طور خودم را، و آسایش و خواسته ام را به مولایم ترجیح داده ام..؟!

    امروز که دیگر بار از همه جا رانده شدم و بی کس شدم، به مأوای همیشگی ام پناه آورده ام. چه لذتی دارد! طعم دلچسبش را فراموش کرده بودم.

    امروز باز هم برای nمین هزار بار، مولا دستم را گرفت و به سوی خود کشاند..

    و در این عید که گفتند امید استجابت بسیار است، فقط یک چیز خواستم، یک خواسته ی قدیمی که این مدت کم تر خواسته بودم:

    معرفت و دیگر همان که همیشه برایم بهترین نعمت بوده است؛ رضایت قلبی و حقیقی به رضای حضرت.

    یا امام حسن عسکری!

    این بار تو را و شادباش میلادت را برای دردانه ات بهانه کرده ام، برایم وساطت نما!

    ای کریم بن کریم! به مادرت زهرا                          آبروداری کن و ردم مکن مولا

      بشنو آوای دلم بگو ابا المهدی                        با تپش های دلم بگو ابا المهدی

    مولای مهربانم!

    می دانم که برای پدرت احترامی وصف ناشدنی قائلی، عنایت کن و نظر نما!



  • کلمات کلیدی :

  • وا گویه 2

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:36 صبح
    نوشته شده در پنج شنبه، 6 اردیبهشت، 1386ساعت 13:41 توسط ..:: مدعی محبت ::..

    ادامه ی مطلب قبل:

    اگر تمام عالم را جست و جو کنی، دوستی هم چون امام عصر نمی یابی که:

    هر چند به یادش نباشی، تو را از یاد نبرد؛

    هرچند او را رها کنی، تو را رها نکند؛

    هر چند بر او جفا کنی، از عطا دریغ نورزد؛

    هر چند در حقش دعا نکنی، به درگاه خداوند برایت دعا کند؛

    هر چند از او گریزان باشی؛ از تو روی برنگرداند؛

    هر چند موجبات رنجش او را فراهم کنی، رنجوری تو را بر نتابد؛

    هر چند به او سربلندی نیفزایی، او سبب افتخار و بزرگی تو باشد؛

    اگر از حال او بی خبر باشی، از احوال تو بی خبر نماند؛

    اگر تو حضور او را درک نکنی، همیشه و هر جا همراه تو باشد؛

    اگر از ارتباط با وی خودداری کنی، خود به تو پیغام دهد؛

    اگر از او دفاع مکنی، تو را بی پناه مگذارد؛

    اگر هزاران مرتبه قلبش را شکسته باشی، باز عذرت را بپذیرد؛

    اگر بارها زیاد نقض میثاق کرده باشی، راه بازگشت به سویت نبندد؛

    اگر تو او را دوست نداری، او تو را دوست داشته باشد؛

    اگر تو امانت داری شایسته برایش نباشی، او امین و رازنگه دار تو باشد؛

    اگر تو او را یاری نرسانی، او پشتیبان و یاور تو باشد؛

    اگر کوچک ترین خدمتت را به رٌخش کشی، بزرگ ترین لطفش را به رویت نیاورَد؛

    اگر تو حریمش را پاس نداشتی، او تو را حمایت و محافظت کند؛

    اگر تو او را طرد کنی، او کهف حصین و پناهگاه امن تو باشد؛

    اگر سهم او را از مالت نپردازی، باز هم روزی خویش را مدیون او باشی؛

    اگر تو فرزندی خطاکار و سر به هوا گشتی، او پدری بزرگوار و شفیق باقی بماند؛

    اگر تو حق برادری اش را ادا نکردی، او همچنان برادری مهربان برای تو باشد؛

    اگر تو او را در سختی ها تنها گذاشتی، او در تنگناها و شداید رهایی بخش تو باشد؛

    ... و این ها همه در حالی ست که هیچ نیازی به تو ندارد و به عکس، تو سراپا نیاز و احتیاج به اویی!

    آری، خواننده ی گرامی!

    رمز جلب عنایت امام عصر علیه السلام توجه به وجود مقدس اوست. می توان آن حضرت را با «توسل به ساحت مقدس معصومین علیهم السلام و خود آن بزرگ» در قلب خویش حاضر دید. اشتباه نکنیم، امام علیه السلام در دوردست ها نیست؛ هر لحظه با ماست؛ از رگ گردن به ما نزدیک تر است!

    امام زمان علیه السلام در انحصار هیچ صنف، طایفه، گروه و حتی مذهبی نیست. متعلق به همه ی بشریت است. فیض آن حضرت به فقیر و غنی، عالم و جاهل، نیکوکار و گناه کار و حتی غیر مسلمانان نیز می رسد. او مُنشی و دربان ندارد. هر وقت اراده کنی، هر گاه دلت از همه جا و همه کس بگیرد، در هر زمان، بدون وقت و هم آهنگی قبلی و بی واسطه می توانی با امام عصر علیه السلام ارتباط برقرار کنی. کافی ست یک «یا صاحب الزمان» بگویی.

    اگر چه برابر گوش هامان دیوار کشیده و خود را از شنیدن صدای دل نشینش محروم کرده ایم، آقا جواب ما را خواهد داد. هر چند جلوی دیدگانمان پرده افکنده و از تماشای جمال دلربایش محرومیم، او ما را می بیند. نگو «من کجا و امام زمان علیه السلام کجا؟» هیچ شده است به خاطر برخی اشتباهات از پدر یا مادر خویش گریزان باشی؟ آن عزیز از پدر مهربان تر است و از مادر دل سوزتر؛ تک تک ما را همچون فرزندان دلبند خویش دوست دارد...



  • کلمات کلیدی :

  • <   <<   6   7   8      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طوفان واژه ها
    بانوی کرامت
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com