سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 122137

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 4

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...
مدعی محبت
آرزوی من! این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛ این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛ این سیه جان بی ابرو محتاج مهر توست؛ پس ای مهر عالم! بتاب بر جان خسته ام.. بتاب بر قلب شکسته ام؛ بر دستان بسته ام؛ بر عهد گسسته ام؛ بتاب و ناپاکیم بزدای... (این بهترین توضیحی بود که می تونستم راجع به خودم بگم..)

 

لینک به لوگوی من

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

شعر محرمی سوزناک . شعری زیبا . عاشورا . کربلا . محرم .

 

بایگانی

ادعاهای پیشین
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

هر که به مردم خوش گمان گردد، دوستی آنان رابه دست می آورد . [امام علی علیه السلام]

بادا مباد گشت و مبادا، به باد رفت...

نویسنده:مدعی محبت::: چهارشنبه 86/8/9::: ساعت 11:46 عصر

انا لله و انا الیه راجعون

سلام.
چند روزی بود می خواستم وبلاگ رو به روز کنم، اما وقتش رو نداشتم. چند روز اخیر هم که وقتش رو داشتم، حوصله اش رو نداشتم.
دیروز، پر کشیدن بزرگی عاشق، و دلداده ای بزرگوار و ادیبی منتظر، وادارم کرد که به یاد او و به بزرگداشتش بنویسم.
نمی دونم چه طور بود که از دیشب که خبر پرواز دکتر قیصر امین پور رو شنیدم و دیدگانم نمناکی اشک رو حس کردن، بلافاصله این سروده ی خود اون مرحوم به ذهنم اومد و تا امروز با خودم زمزمه می کنم که:

ای روز آمدن!

ای مثل روز آمدنت روشن

این روزها که می گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم،

اما با من بگو که آیا من نیز، در روزگار آمدنت، هستم؟...

 

ان شاءالله که مولایش، و امامش، هماره در تمامی لحظات سخت دستگیرش باشد.

خدا به اخلاصش و انتظارش، بیامرزدش!



  • کلمات کلیدی :

  • می‏روی کم کم ز دستم..

    نویسنده:مدعی محبت::: جمعه 86/7/20::: ساعت 2:50 صبح

    می‌روی کم کم ز دستم ماه خوب و باصفا

    غافل از تو بودم و رفتی تو ماه با صفا

    می‌روی کم کم ز دستم ماه مهمانی دوست

    لحظه لحظه بودنم با تو همیشه آرزوست

    می‌روی کم کم ز دستم ماه زیبای علی

    من خجل ماندم ز رخسار دل آرای علی

    می‌روی کم کم ز دستم ای یگانه ماه عشق

    ترسم آخر جا بمانم بهر طاعت ماه عشق

    می‌روی ای ماه خونین گشتن تمثال بدر

    رفتی و از دست ما رفته دگر شب‌های قدر

    تا هم اکنون گر گناه ما نبخشیدی خدا

    این زمان یک‌جا ببخش آن چه ز ما دیدی خدا

    دور از دل‌ها نگردد حال ذکر و زمزمه

    جرعه‌ی کوثر بمانده، امشبی با فاطمه...

         دیگه جای حرفی نمی‌مونه، تمام حرف رو این شعر می‌زنه...

         رمضان هم داره تمام می‌شه...

          کاروان رفت و تو گم‌گشته ‌ای از جاده هنوز...



  • کلمات کلیدی :

  • باز هم غفلت...

    نویسنده:مدعی محبت::: شنبه 86/7/7::: ساعت 1:10 صبح

    ماییم و کرامات خداداد حسن

    میلاد کرامت است میلاد حسن

    دوریم گر از مدینه امروز ولی،

    ما را به مدینه می برد یاد حسن

    عید عزیز و بزرگ رو به مولای مهربونمون، و سپس شیعیان و محبین آن حضرت تبریک می گم.

    *

    ای خدا، رمضان هم به نیمه رسید...

    پس چرا من هنوز این قدر رو سیاهم؟!... چراعوض نشدم؟! چرا دلم جلا نگرفته؟ چرا خحالت کشیدن از مولام، برام روزمره و معمولی شده؟! چرا به روی خودم نمیارم که مولا ازم ناراضیه؟ چرا حواسم نیست که مولام هر شب برای شیعیانش طلب غفران می کنه اما دوباره روز بعد این قدر خراب می رم که بیش از شب قبل،‌ شرمنده ی مولامم.

    اصلاً من واقعاً شرمنده ی مولا هستم ؟ شرمندگی یعنی چی؟ اگه می گم شرمنده، یعنی در محضر مولام، شرم از چهره ام می باره، سر به زیرم، یعنی از کرده هام پشیمونم، یعنی نمی خوام دوباره تکرار کنم، یعنی ...

    پس چرا من این طور هم نیستم؟

    خدایا... از خودم هم خسته ام، از دیگران خسته ام، از زمونه خسته ام...

    خسته ی خسته ی خسته ام آقا از اهل زمونه                        حاجت این دل زارُ کسی جز تو نمی دونه...

     

    مولای غایب از نظرم!

    به حق مولود یگانه ی این روز، مجتبای علی علیهماالسلام، قسمت می دم که دلم رو برای خودت ازم برگیری و آبادش کنی،‌ همون جور که می خوای، هر چند که دلی که شما آبادش کنی، در اصل ویرانِ خودت می شه.

    آباد بودم، ویروونم کردی               سامون داشتم، بی سامونم کردی                دست تو درد نکنه...

    (یاد سید ذاکرین اهل بیت هم به خیر، هر دوی این شعرها از اون بزرگوار بود، خدا بیامرزدش و به حرمت لعن هایی که بر غاصبین حق اهل بیت علیهم السلام فرستاده، روز به روز بر درجه اش بیفزاید!)

    مهربون ترین پدر!

    نمی خوام این فرصت ناب بندگی هم از دستم بره و من هم چنان روسیاه... چه قدر فرصت ها رو از دست دادم...، چند بار عهد بستم و بهش وفادار نموندم...، دیگه اگه در این شب ها و روزها آدم نشم، پس کـِـی؟

    کافیه مولا، دیگه نمی خوام هر لحظه تیر گناهای من، قلب مهربون تو رو نشونه بگیره، نمی خوام دل نازنینت از من بشکنه،

    هر کس به طریقی دل ما می شکند، بیگانه جدا، دوست جدا می شکند؛

    بیگانه اگر می شـکند، باکی نیسـت، از دوسـت بپرسـید چـرا می شـکـند...

     

    نمی دونم چرا، نمی دونم، اما نمی خوام؛ مولا خودت یاری کن و دستگیری کن. از عهده ی من به تنهایی، خارجه، باید خودت یاری کنی و دستم رو بگیری، مثل همیشه...

    المستغاث بک یا صاحب الزمان

    یا اباصالح المهدی! اغیثینی!

     



  • کلمات کلیدی :

  • رمضان آمده و یار نیامد، چه کنم..؟

    نویسنده:مدعی محبت::: شنبه 86/6/24::: ساعت 8:2 صبح

    خدایا! رمضان هم از راه رسید و باز هم چنان روسیاه...

    هم رمضان یادآوری سه روز پرواز به ملکوتِ(اعتکاف) و هم اعتکاف آمادگی یک ماه میهمانی خدا. نمی دونم چه قدر از آموزه های اعتکاف برام باقیه، اما می دونم یه دعا برام خیلی خوب بود و دارم اثراتش رو در زندگیم می بینم؛ اون هم این که:
    الهی! هَب لی کمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکِ!
    اگر هم این رمضان، هیچ نصیبی جز تحکیم و تداوم این دعا که از اعتکاف فرا گرفتم، نداشته باشه، باز هم عالیه.

    خدا کنه بتونیم مهمان های خوبی برای برترین میزبان باشیم، خدا کنه حرمت مهمانی رو حفظ کنیم، خدا کنه قلب حجّت حاضر و چشم ناظر میزبانمون_مولای مهربونمون_ رو آزرده نکنیم، خدا کنه...

    کـاش در ایــن رمـــضــان لایـق دیــدار شــوم
    سـحـــری بـا نــظــر لــطــف تـو بـیـدار شـوم
    کاش مـنـت بگـذاری به سـرم مـهــدی جان
    تا که هم سفره ی تو لحظـه ی افطـار شوم

    نمی دونم، شاید این خواسته خیلی سنگینه، خیلی از سر نا لایقی چون من زیاده، هر چند که از کرامت اون ها هیچ بعید نیست.

    من این طور می گم:

    مـاه صــیــام در فــضــا، دوبـاره نـور می دهـد
    طـلـــوع مـاه مـرحـمــت به ما سرور می دهد
    بر لب ما دعای ما، ظهـور مـهــدی است و بس
    خوشا شبی که حق بر او اذن ظهـور می دهد

    *

    توی این ایام مبارک، خصوصاً مغرب و زمان افطار که دعا مستجابه، به یاد ولی نعمتمون و مولای غریبمون باشیم و دعای بر تعجیل فرج او رو بر همه ی دعاهای خودمون ترجیح بدیم.

    اللّهم عجّل ثمّ عجّل ثمّ عجّل فی فرج مولانا صاحب الزّمان ارواحنا فداه



  • کلمات کلیدی :

  • سلامی دوباره

    نویسنده:مدعی محبت::: چهارشنبه 86/6/21::: ساعت 5:36 صبح

    سلام علیکم

    بعد از مدت ها غیبت به دلایل مختلف مثل هک شدن پشتیبان، وقت نکردن، حال و حوصله ی اینترنت رو نداشتن و ... دوباره اومدم.

    به دلیل چند روز هک شدن پرشین بلاگ که پشتیبان وبلاگ اولم بود و ...، به لطف یک عزیز، تمامی نگاشته ها و مطالب وبلاگم به پارسی بلاگ منتقل شد.

    مدتی که نبودم، خیلی مناسبت ها بوده،‏از اعتکاف گرفته تا اعیاد شعبان و گل سر سبد اون ها، نیمه ی شعبان؛ و برای هر کدوم کلی حرف دارم. اما این چند روز هم برای خودم جدا، کلی درد دل و ...

    یه مداحی قشنگ از آقای علیمی، خوب درد دل هام رو می گه که قسمت هاییش رو می نویسم، و خود مداحی رو هم گذاشتم روی وبلاگ.

    مولای مهربونم!

    از حال و روزم چی بگم؟

    می دونی خیلی فقیرم

    تو هم به من بگی برو

    می رم یه گوشه می میرم

    اما اگه بی تو برم

    خراب و هر جایی می شم

    اما اگه تو باهام باشی

    من هم کربلایی می شم

    از حال و روزم چی بگم؟

    خیلی خرابم به خدا

    می گن دل هر کی شکست

    تو می بریش کرب و بلا

    از حال و روزم چی بگم؟

    چیزی نمونده ز دلم

    محبتت ثروتمه

    اون هم داره می ره کفن

    از حال و روزم چی بگم؟

    فقط می گم دوسِت دارم...

    فقط می گم که رو سیام...

     

    فعلاً این برای شروع و حال و روز این ایام، تا بعد سر فرصت، برای هر کدوم از مناسبت های گذشته، بنویسم.

    التماس دعا.



  • کلمات کلیدی :

  • دعوت نامه

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:12 صبح
    نوشته شده در شنبه، 30 تیر، 1386ساعت 12:32 توسط ..:: مدعی محبت ::..

    خدایا!
    اعتکاف داره از راه می رسه، و امسال رو سیاه تر و سر به زیرتر از پارسال، اصلاً نمی دونم راهم می دن یا نه؟! پارسال قرار گذاشتم، قرار یک سال بندگی، یک سال تسلیم، یک سال...، اما سالی که گذشت برام پر بود از بدی، زشتی، خرابی و تباهی. خیلی سختی ها کشیدم، خیلی اتّفاقات افتاد، ‌امّا نه این طور که من عوض شدم. اگه پارسال مثلاً 1000 تا پلّه فاصله داشتم تا کم ترین درجه ی بندگی، امسال شده 10000. حالا من با این روی سیاه چه طور راهی شم؟ حیف نیست من برم توی اون جمع؟!...
    ای خدا...
    ***
    دقایقی پیش، یه پاکت پستی که پشتش اسم من نوشته شده بود، برام رسید. از طرف کانون بود! با تعجّب از این که اصلاً نمی دونستم چیه، بازش کردم.
    خدایا... دعوت نامه بود، دعوت نامه ی اعتکاف... خودم هم مونده بودم، این سال ها از این خبرا نبود، ...
                             "برای سه روز بندگی یه اراده ی حیدری(ع) می خوایم،
                                     یه عشق زهرایی(س) و یه صبر زینبی(س)؛
                یه دعوت عمومی از طرف مهربونی که بین بنده ها خوب و بد نمی کنه،
                          همیشه برای عاشقی دنبال بهونه می گرده و ماه رجب 
      
           به حرمت پیامبر رحمة للعالمینش بهترین بهونه هست برای آشتی کنون. ..."
    خدایا! چه قدر مهربونی...

    و دوباره بر زبان جاری کردم: ...از طرف مهربونی که بین بنده ها خوب و بد نمی کنه...



  • کلمات کلیدی :

  • دلم هوای تو کرده . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:11 صبح
    نوشته شده در جمعه، 22 تیر، 1386ساعت 12:20 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    دلـم هـوای تو کـرده، کجـایی ای یارم..؟

    دمی وصـال تو را ای نگـار خیمـه نشین،

    به قیمـت هـمــه هـســتی ام خـریدارم

            ..دلم هوای تو کرده، کجایی ای یارم؟..

    تمام ثروت من، یک کلافی از اشک است

    به عـشـق نیمه نگاهی به سـوی بازارم

    بیا تو ای گل نرگس، که بی تو می میرم

    عـزیـز عـسـکــری ای کـوکـب شـب تارم

    کـجــا روم بـه کـه گـویم چـه قـدر آقـایی

    به هـر بلای زمـانه خـوشــم تـو را دارم..

            ..دلم هوای تو کرده، کجایی ای یارم؟..

    می دونم یه کم وزن این شعر درست نیست، امّا چون خیلی زیباست و دوستش دارم، نوشتمش. دوستان ادبیاتی هم اگه لطف کنن، برام تصحیحش کنن، ممنون می شم.

     



  • کلمات کلیدی :

  • سر آمد عمر من آن دلبر دل ها نیومد.. (زبان حال سید)

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:9 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 18 تیر، 1386ساعت 1:21 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    (این مطلب جمعه بود، اما چون این چند روز این قدر گرفتار بودم که ... حتی واسه ی تولد حضرت زهرا هم نرسیدم به موقع مطلب بزنم، این مطلب رو هم با تأخیری حدود 40 ساعت این جا قرار می دم.)

    هر گل به گلسِـتان بشر می دهد صفـا        گـلـچــیـن روزگـار امـانـش نمـی دهـد

    سلام بر هم دردان غم غیاب محب، نوکر و ذاکر مولا

    نمی دونم یک سال از چی گدشت...

    نمی دونم چه جوری گذشت..

    اما گویا گذشت، تقویم ها اینو می گن..

    چقدر می خواستم برای این روز مطلب بنویسم، ولی حالا که باید بنویسم نمی تونم ...

    فقط چند تا عکس از مراسم سالگرد قمری(هفته ی پیش) :

     

     

    ان شاءالله سید ما هم سر سفره ی امام زمانش و مولاش مهمانه و شفاعت کننده ی ما نزد اون ها!

    ***

    امروز که سالگرد شمسی همراهی سید تا بهشت معصومه علیها السلام(قبرستان نو) بود، سی دی های پارسال رو گذاشتم و نگاه کردم، و تازه فهمیدم که هنوز باورم نشده چون فقط با بهت نگاه می کردم و اصلاً احساس ناراحتی خاصی نداشتم!!! آخه بین ماها(مدیونین سید که با خوندنش به چیزی رسیدن و یا قطره ای اشک ریختن) قرار شد که فکر نکنیم سید نیست، و هر زمانی که دلتنگ شدیم، از طرف او به نیابت از حضرت در مجالس عزاداری و موالید شرکت کنیم و با سی دی ها و نوارهاش باز هم اشک بریزیم و ...؛ پس سید هست و اگه من هنوز باور نکردم که نیست، بی راه نرفتم.

    این شعر هم به مناسبت سالگرد تشییع این ذاکر مخلص و سیّد ذاکرین اهل بیت علیهم السلام:

    یادش بخیر وقتی دلـش نور می گرفت         

                    تو سرزنون گریه کنون شـور می گرفت

    یادش بخــیــر وقــتی مـحــرم مـیـومـد         

                    تو سینه ها چــاووش مــــاتــم مـیــومــد

    دلـش می کــرد هــوای بیـن الحـرمـین         

                   همش نفس می زد می گفت حسین حسین

    یادش بـخـیـر تو روضـه های مـادرش         

                   شـور می گرفت می زد تو سینه و سرش

     

     



  • کلمات کلیدی :

  • تاخیر در تبریک

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:7 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 18 تیر، 1386ساعت 0:57 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    عرض معذرت خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها به سبب تأخیر در تبریک به مناسبت میلاد مبارکش(هر چند که خودش خوب از گرفتاری های این چند روزم خبر داره) و بعد هم محبین مولا و مادرش علیهما السلام.

    و اول تبریک به مولای مهربان

     و بعد عاشقان حضرت زهرا و منتظرین فرزندش.

     



  • کلمات کلیدی :

  • سید . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:5 صبح
    نوشته شده در جمعه، 8 تیر، 1386ساعت 12:9 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    دوستی در نظرات مطلبی نوشته بود که ترجیح دادم این جا بیارمش، هم اون نظر رو و هم جوابش رو:

    نویسنده: دوستدار فاطمه سلام الله علیها

    پنجشنبه، 7 تیر 1386، ساعت 22:36

    سلام. امیدوارم از این جمله ها ناراحت نشوید:
    اما من هر چه فکر می کنم نمی توانم با جملات شما و آن چه راجع به آن بزرگوار گفتید ارتباط برقرار کنم؛ نظیر ایشان و حتی برتر از ایشان کم نداریم. خودتان بهتر می دانید که برخی از مداحان ما از بسیاری جهات برترند، مرحوم سید هم انسان مخلص و محب و... بود، کاری ندارم بلکه حرف من این است که گویی شما جداّ یک بزرگ و یک سرور را از دست داده اید!!! آوردن آن بیت شاهد کلام من و شماست: احساس سوختن... ، یعنی از فراق ایشان این اندازه در التهابید؟ از نبود ایشان تا این اندازه در سوز و آتشید؟
    اما ما این بیت را برای یک فوق بشر می خوانیم . برای یک مرد آسمانی که از دوریش در عذابیم. از هجران او می سوزیم و دیگران را نیز به این کار دعوت می کنیم.
    به نظرم منظورم را کامل گفته ام.
    در پناه مولا موفق باشید

    E-mail:  وارد نشده است

    URL:  وارد نشده است

     

     

    نویسنده: مدعی محبت

    جمعه، 8 تیر 1386، ساعت 11:38

    سلام بر دوستدار فاطمه سلام الله علیها با این جمله ی شما که فرمودید برخی از مداحان ما از بسیار ی از جهات بهترند، کاملاْ مخالفم. در مداحان عمومی بهتر از ایشان سراغ ندارم، خصوصاْ اخلاص و ... .(شاید شما ایشان را درست نمی شناسید که این طور می گویید) البته ممکن است برخی در بعضی سبک ها و نو آوری (گاهی)جلوتر از ایشان باشند، اما مداحی همه اش به سبک نیست. و اما من، هم ایشان را از لحاظ شخصی قبول دارم، و هم در مداحی و ...، و البته به ایشان یک دین بزرگ دارم که هیچ وقت از بین نمی ره. بله، ایشون واقعاْ نه برای من که برای خیلی ها یک بزرگ بوده، و خواهد بود. ولی من این بیت رو مستقیماْ راجع به اون بزرگوار نگفتم، اگه متن رو دوباره بخونین متوجه می شین، بلکه منظورم این بود که کسانی که او رو درک نکردن و خوب نمی شناسن، از حال و روز من و امثال من خبر ندارن. مثل وقتی که یه عزیز رو از دست می دیم، کسانی که بیشتر می شناختن و بهش نزدیک تر بودن، بیشتر می سوزن. حالا با این تفسیر به نظر شما حتی اگه اون بیت رو مستقیماْ هم به این منظور به کار برده باشم، اشکالی داره؟(اتفاقاْ این بیت رو خود سید زیاد در مورد سوختن از عشق حضرت و هجران و ... می خوند) مطمئن باشید اگر از جانب من حالت و مقبولیت خاصی نسبت به سید هست، به این دلیل که به نوکری و خدمتش به حضرت با اخلاص کامل اطمینان دارم و الا یه وجود دنیوی اصلاْ نمی تونه باعث این سوختن بشه. هر چند که منکر این نیستم که هیچ انسانی معصوم نیست و بالاخره هر کسی ممکنه خطایی ازش سر بزنه. اگه نظری دارید، هم چنان منتظر نظرات دیگه ی شما در این مورد هستم. به هر حال از توجه و تذکرتون، ممنون. امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.

    E-mail:  mlz6513@yahoo.com

    URL:  www.molamahdi313.persianblog.com

    به هر حال چون می دونم خیلی از اطرافیان(هم خانوداه و هم دوستان) با این مسائل مشکل دارن، هم چنان اعلام آمادگی می کنم که با هر کسی که ابهامی در این موارد در ذهنش هست، حاضرم بحث کنم.

    به امید عنایت امام زمان. 



  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طوفان واژه ها
    بانوی کرامت
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com