سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 122150

  بازدید امروز : 14

  بازدید دیروز : 4

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...
مدعی محبت
آرزوی من! این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛ این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛ این سیه جان بی ابرو محتاج مهر توست؛ پس ای مهر عالم! بتاب بر جان خسته ام.. بتاب بر قلب شکسته ام؛ بر دستان بسته ام؛ بر عهد گسسته ام؛ بتاب و ناپاکیم بزدای... (این بهترین توضیحی بود که می تونستم راجع به خودم بگم..)

 

لینک به لوگوی من

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

شعر محرمی سوزناک . شعری زیبا . عاشورا . کربلا . محرم .

 

بایگانی

ادعاهای پیشین
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

بارالها! به عزّت و جلالت سوگند، چنان تو را دوست دارم که شیرینی آن، در دلم استوار گشته است . هرگز جان های کسانی که تو را به یگانگی می پرستند، به این باور نمی رسند که تو دوستانت را دشمن می داری. [امام علی علیه السلام ـ در نیایشش ـ]

چی بنویسم !

نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:4 صبح
نوشته شده در پنجشنبه، 7 تیر، 1386ساعت 2:43 توسط ..:: مدعی محبت ::..


امشب دیگه نمی دونم چی بنویسم. از سیّد نمی تونم بنویسم، سخته، خیلی سخت...

***



  • کلمات کلیدی :

  • یک تکه سنگ...

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:2 صبح
    نوشته شده در چهارشنبه، 6 تیر، 1386ساعت 1:46 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    اصلاً نمی دونم از کجا شروع کنم، دیشب هم برای همین نتونستم چیزی بنویسم. اصلاً باورم نمی شه یک سال گذشت... آره، از رفتن اون سیّد آسمانی، کم کم یک سال می گذره.

    پنجشنبه، روز وفات جناب ام البنین، سالگرد قمری و روز 16 تیر ماه، یکمین سالگرد شمسی از میانمان رفتن جسم او_سیّد محمّد جواد ذاکر طباطبایی_ ست، چرا که روحش همواره آسمانی بود.

    پارسال این ایّام، در تدارک سفر تهران بودیم و من امیدوار بودم که می شه از بیمارستان اجازه ی ملاقات گرفت و...  اما دیر رسیدم، 2روز، و امسال فعلاً هر کاری می کنم که بشه در همان روز سر مزار باشم، هنوز نشده.

    نمی دونم شاید بعضی ها به نظرشون این اوضاع و احوال مسخره و .. باشه امّا:

    احساس سوختن به تماشا نمی شود  آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم

    اگه کسی اون اخلاص رو به واقع درک کرده باشه، حال و روزش از من هم بدتره، کاری به کسانی ندارم که دنیوی به او نگاه می کردن، من راجع به خودم و کسانی که مثل خودم فکر می کردن، می گم.

    دلم می خواست اولین بار که یه پست مطلب رو به این نوکر امام حسین علیه السّلام اختصاص می دم، خیلی بهتر و ادبی تر و ... از این باشه، اما با حال این روزا نشد، ان شاءالله جبران می کنم.

    سعی می کنم توی این ایام اگه شد چند فایل صوتی و عکس از اون بزرگوار این جا قرار بدم.

     

    تقویم دیواری روز به روز فاصله بینمان را بیشتر می کند ولی تقویم دلم سر همان نقطه ی شروع آشناییمان مانده. چه زیبا محو صدایت بودم از آن سخن اول تا آخر، و حال چه باحسرت نگاهم به روی سنگ خشک شده ...

    این اولین شعریه که از او شنیدم:

    دیـوونه کـجــا داره جــز در خــونـه ی حـســـیـن      دل دیـوونـه ی اون شــده دیـوونـه ی حـسـیـن

    ...

    مـــا رو تــو دنــیــــا آوردن دیــوونـه رقـــم زدن       اســم مـا را تــو کــتــاب عــاقــلا قــلـــم زدن

    خـودتـو خـسـتـه نکـن مـا دیگـه عاقل نمی شیم      رو به دریای جنون این سوی ساحل نمی شیم

    ما شــفـــا نـمی گـیــریم دیگـه خــدا خــدا نکـن        کـار مـا سـاخــتـه شــده بـرای مـا دعــا نکـن

    و چه خوب با حال اون روزهام سازگار بود و به دلم نشست و ...

    خدا به صدایش و اخلاصش بیامرزدش!



  • کلمات کلیدی :

  • می میرد حیدر از داغ غمت...

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 2:1 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 4 تیر، 1386ساعت 4:19 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    (سلا...م.  می دونم که خیلی غیبت خوردم، دو تا دلیل داشتم: ۱. خیلی سرم شلوغ بوده ۲. چند روزی اینترنت نداشتم. از حضرت زهرا سلام الله علیها معذرت می خوام که این چند روز چیزی نزدم، و بعد هم از محبین و مدعیان محبت.

    حالا هم اول مطلب فاطمیه رو بزنم و دفعه ی بعد مناسبت حال گیر این روزا..)

    یا فاطمه!

    داغ تو بنیان کن صبر علی                     خانه ی بی فاطمه قبر علی

    (اول می خواستم یه شعر طویل و زیبا از سید امیر حسین میرحسینی بزنم اما بعد این یه بیت از یه شعر دیگه رو انتخاب کردم و زدم چون به نظرم خودش خیلی حرف می زنه، ان شاءالله که بپذیرن!)

    یا مولاتی یافاطمۀ الزهرا اغیثینی!

    آجرک الله یا مولای یا صاحب الزمان

    فی مصیبة امک الصدیقة الشهیدة!



  • کلمات کلیدی :

  • خاکم به سر

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:59 صبح
    نوشته شده در پنجشنبه، 24 خرداد، 1386ساعت 17:9 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    تسلیت ای حجت ثانی عشر یابن الحسن!             کی شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن؟

     

    خاکم به سر خرابی دیگر

    در سرسرای وحی

    آن جا که قدسیان هنگام صبح و شام، تعظیم می کنند...

    آن جا که عرشیان هنگام هر فرود، تکریم می کنند، تقدیس می کنند...

    شب های انتظار چه دشوار می رود

    با غصّه، با عذاب

    با گریه، با فغان

    ای خالق زمین و زمان! گریه ها بس است...

    دریاب حال ستمدیده های عصر

    مضطرّ واقعی، با چشم خون فشان

    در خاک سامره تنها و بی نصیر

    المستغاث ما به اجابت قرین نما

    این المضطر الذی یجاب اذا دعی...

    (جناب آقای فاطمی پور)



  • کلمات کلیدی :

  • یه حرف دارم با حرمت

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:56 صبح
    نوشته شده در یکشنبه، 20 خرداد، 1386ساعت 11:0 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    این هم سهم مجلس دیشب، مثل این چند هفته کربلایی...:

                 اربـاب! پــرِ شـــور و شــیـنِ قــلـــب مــن

                                                        اربـاب! بـیــن الـحـــرمــیـنِ قــلـــب مـن

            مـنـو ببــر بذار چـشـات باز هـم مـنـو نگــــاه کـنـه

                                                   مـنـو بخــر بذار صــدات، یه بار منـو صـــدا کنـه

            یه حرف دارم با حرمت، باز هم می خوام ببینمت

                                                  بـگــو بـا دســت عـبـاسـت بـراتمـو امـضـا کـنـه

           چــه قـــدر بـگـــم تـوی قــنــوت: ربـنـا رزقَ کـربلا؟

                                                پس کی می خواد خدا باز هم راهی کربلام کنه..

    ***

    نمی خواد من دیگه چیزی بگم، همه رو اینا می گن..

    و یک خوشامد به کربلایی هایی که امروز دل هاشون رو سپردن و بازگشتن..:

    هر کی می ره کرب و بلا می دونه                با دیدنـش دلــش می شــه دیـوونـه

    دیـوونـه گــر زنــده بــخــواد بـمـونـه                صبح تا سحر حسین حسین می خونه

    (خوشامد دیوانه ها این طوریِ دیگه!)



  • کلمات کلیدی :

  • آزمودی بارها . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:55 صبح
    نوشته شده در جمعه، 18 خرداد، 1386ساعت 21:29 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    آقای من!

    از چه خواهی آزمودن؟ آزمودی بارها..

    مولای مهربونم!

    تو که می دونی من دربست هر چی بگی، قبول دارم، بارها و بارها ازم چیزهایی رو خواستی که حتی بقیه به خاطر من از پا افتادن، اما من خم به ابرو نیاوردم. ازم خواستی از خیلی از دل بستگی هام دست بردارم و به لطف تو با همه ی سختیش انجام دادم.

    آخه مولا من هر چی که نباشم، هر کاری که نکنم، به لطف خودت راضی به رضات هستم، این هم دیگه آزمایش می خواد؟ مگه بعد از این همه هنوز مطمئن به این نیستی که به هر آن چه تو بخوای، هزار در صد راضیم؟! باشه،‌هر چه قدر می خوای، آزمایش کن! هر چه قدر که به سلم بودنم در برابرت اطمینان می کنی.

    مهربون ترینم!

    خوب می دونی که خواستت برام احلی من عسل ؛ پس هر چی که می خوای بده،نامرد اون  که نخواد!



  • کلمات کلیدی :

  • کاروان ها . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:52 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 14 خرداد، 1386ساعت 0:22 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    کاروان ها می روند، عاشقان را می برند                          مقصد این قافله، کوی عشقم کربلاست

    خدایا! مگر نه این که تو درد و درمان رو می دی، درد ما اینه که بی توفیقیم، لیاقت زیارت نداریم، بار گناهمون این قدر سنگینه که اجازه نمی ده قدم از قدم برداریم چه برسه به این که کربلایی شیم.. و درمان..

    یا صاحب الزمان!

    شما که از دلم آگاهی، می دونی که تنها خواسته ام رضایت شماست هر چند که اعمالم این رو نشون نده. می دونی که دلم می خواد اما خودم خوب می دونم که فقط دلم می خواد و بر زبانم جاریه، و کارهام چیز دیگه ای می گه.

    مولا جان!

    ازت می خوام این بصاعت مزجاة رو که عمل قلب و زبانم هست ازم بپذیری و و کمک کنی که در اعمال ظاهری هم توفیق پیدا کنم -اون طوری که تو می پسندی-.

    من اگه غرق گناهم

    می دونه دلم باهاشه

    تو شفا بده

    به من رو سیه از گنه

       تو شفا بده

    آقا راه بده..

     

     



  • کلمات کلیدی :

  • یک کاروان دل . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:50 صبح
    نوشته شده در شنبه، 12 خرداد، 1386ساعت 2:24 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    دلم تنگ غروب کربلاته

    همه عالم فدای یک نگاته

     

    وای..

    امروز روز حرکت کاروانی از عزیزانمون به سمت کربلا بود..

    البته با اون ها، کاروانی از دل های ما هم، راهی بود..

    خوشا به حالشون! جای ما خالی! چه قدر روسیاه شدم که دیگه حتی اونجام راهم نمی دن!

     

    روسیاهم آقاجون، کرب و بلات راهم نمیدی

    بس که دورم از شما بین خوبا جام نمی دی

     

    اللّهم ارزقنا ...



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:49 صبح
    نوشته شده در چهارشنبه، 9 خرداد، 1386ساعت 11:33 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    فاطمه جان!

    خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت

    صنوبری خمیده! خدانگهدارت

    قرار بعدیمان را به خاطرت بسپار

    کنار راس بریده، خدانگهدارت



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:43 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 7 خرداد، 1386ساعت 6:54 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    از شنبه شب دل کربلایی ام هوایی مدینه شده؛ شاعر خوب گفته که:

    مرغ دل یک بام دارد، دو هوا                                      گه مدینه می پرد که کربلا

    (خدا بیامرزدش!)

    الان فقط یه جمله می گم بقیه باشه برای بعد؛ غربت امام زمان رو پشت دیوارهای بقیع خوب می شه فهمید؛ ان شاءالله همه برین بعد خودتون این رو خوب حس می کنین! الان تفاوت فهمش از سراب در برابر دریا هم بیشتره! باید برین، بچشین و بسوزین، بعد می فهمین!

    بیاین بریم مدینه به نیّت زیارت



  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طوفان واژه ها
    بانوی کرامت
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com